به نام حیّ ودود
با درود وسلام به مدیر محترم وبلاگ : باتشکروسپاس فراوان ازقراردادن دل نوشته ی یک نصرآبادی(به قول آنجناب )درصفحه ی اول وبلاگتان ٬ ضمن گشت وگذار بیشتر در بوستان وب نظرم به گفته ی مدیر محترم جلب که از شاعران ونویسندگان درخواست سروده ای یا متنی درباره ی نصرآباد نموده بودید . که الحق به جا و دینی برگردن آنان میباشد لذا دراین مقوله هرچند کـــــه شاعر نیستم تصمیم گرفتم دوبیت شعری که درابتدای دل نوشته آمده بود بصورت سروده ای دروصف حال نصرآبادتبدیل که ذیلا انشاء میگردد : انشاالله گلستان وب پرگل ؛ باغبان آن مانا ودر پرورش گلستان موفق واافکار سبز آن همیشه سبز باشد. ارادتمند غریبه آشنا
مرغک دل کشد مرا سوی دیار نصرآباد
تاکه کند دمی نظر نقش ونگار نصرآباد
غصه ز دل برون کندخطه ی زرنگار او
بوی بهشت می دهد فصل بهار نصرآباد
سبز بهار چون رسد مردم شکر گوی آن
نزد خدای مهربان شکرگزار نصرآباد
چونکه شکوفه سر زند به روی شاخه ی درخت
از نفس باد بهارِ مشک بار نصرآباد
کی برود برون ز دل گردو غبار دل کشش
ریشه دوانده در بدن گردو غبار نصرآباد
سر که زند آفتاب گر نظری به آن کنی
در بر تیغ نور آن کوه وقار نصرآباد
هرکه کند مهاجرت سوی دیار دیگری
نیست شود قرار او ز بی قرار نصرآباد
گر که ز دشت بگذری تکیه کلام می شود
وه که چه با صفا بود گشت و گذار نصرآباد
همت مردانه نگر بوتـــه ی انگور سبز
به گوش دختر کویر گوشوار نصرآباد
آب اگر شد قلیل باز به لطف ایزدی
هست روان به دشت آن آب مدار نصرآباد
این ده خوب وباصفا هست بری ز سر صدا
هم ز کثیفی هوا لیل ونهار نصرآباد
برق زند چو اختران مزرع هندوانه ها
چل زره : باد زی یه : پی ریگ حصار نصرآباد
از دل آن کویر اگر یک نظری به آن کنی
سر به فلک همی زند بید وچنار نصرآباد
چون که مکانیزه شده شخم زدن به باغ ودشت
نیست شده زبعد آن یوغ و میار نصرآباد
مردم دین مدارآن جمله زمرد وهم ز زن
پیرو دین احمدی خرد و کبار نصرآباد
در ره حفظ از وطن برات و اصغر و عباس
هر سه شهید انقلاب : افتخار نصرآباد
در صف دانش و ادب درهمه ی علوم روز
پیر و جوان ز مرد وزن چه بیشمار نصرآباد
خواهش این مدیر وب هست زشاعران ده
یک غزلی چکامه ای وصف قرار نصرآباد
خامه که هم سخن شده باسخن مدیر ٬ گفت:
نیست سروده ای درآن ز اقتدار نصرآباد
نصر ٬ همان کسی که کرده بنا چنین دهی
رحمت حق بود برآن پایه گذار نصرآباد
اگر طویل شد سخن ٬باز میسرم نشد
تا که کنم شرح وبیان یک ز هزار نصرآباد
گفت (غریبه آشنا)ختم کلام این بود
مرغک دل کشد مرا سوی دیار نصرآباد
1- چل زره ٬ بادزی یه ٬ پی ریگ حصار : مزرعه هندوانه ی دیم
2- یوغ و میار : وسیله ی شخم زنی
3-برات سخاوت نیا ٬ اضغر نصرآبادی ٬ عباس نصرآبادی : شهدای گرانقدر نصرآباد
چلچراغ محبت
مادر، صفا و صمیمیت و صداقت، گلابِ گلبرگ های وجود توست. عشق و ایمان در پیشانی بلند تو، موج می زند. چشمانت چلچراغ محبت است. چشمه های مهربانی از چشم های تو سرچشمه گرفته است.
لب هایت پیام آور شادترین، لبخندها و نگاه مهر آشنایت، زلالِ دل نوازترین عاطفه هاست. قلب تو، رود همیشه جاری عشق است. از سایه مهربان دست هایت گل مهر می روید. نسیم، چهره بر گام های تو می ساید. مادر، روزت مبارک باد.
دیروز صبح نصرآباد حال و هوای دیگری داشت گویی دوباره روز عاشورا بود.پیراهن های مشکی،زنجیر،طبل و بیرق عزا ،همه، ارادت نصرآبادی ها به حضرت فاطمه(س) را نشان می داد. جای همه عزیزانی که نبودند خالی.انشا الله سال آینده با حضور همه نصرآبادی ها فاطمیه را عاشورایی برگزار کنیم.
سلام همولایتیها،دوستان گل و مهربان و با وفا و همراهان همیشگی
و امشب درست 4سال از زمان تولد وبلاگ نصرآباد عزیز میگذرد . شامگاه 15اسفندماه 88. ..! و از فردا پنجمین بهار زندگیشو شروع میکنه . نمیدانم چرا یکدفعه تصمیم گرفتم که روزانههای وطنم را بنویسم، ولی هرچه بود نیاز شدیدی بود که نمیتوانستم جلویش را بگیرم... این بود که «روزانههای نگین فرهنگی سبزوار» متولد شد و کامنتهای شما ذره ذره در رگهایش تزریق شد و به آن جان بخشید.
به آرشیو که نگاه میکنم کلی خاطره برایم زنده میشود؛ از تمام لحظات و احساساتی که ثبت شد....
و خدای مهربان را شاکرم که توانسته باشم در این محیط مجازی گوشه ای از عظمت نصرآباد را به نمایش گذاشته باشم. و در حد توانم آنرا به روز کرده باشم و همولایتیهای عزیزم را در جریان اخبار روستا قرار داده باشم.
و اکنون نصرآباد عزیز با 2 وبلاگ در فضای مجازی فعالیت میکنه. واز این جهت خوشحالیم که کمتر شرمنده دوستانمان می شویم .
دوستدار شما عباس
بی شک نصرآبادی ها را در سطح شهر سبزوار علاوه بر افراد تحصیلکرده ، به عنوان معماران و بنایان چیره دست ساختمان نیز می شناسند.اما اکنون جوانی با تحصیلات دانشگاهی و آکادمیک و با علم روز پای در این عرصه نهاده است که پیشرفت های زیادی نیز کسب نموده است."محمد علی نصرآبادی"مدیر شرکت ساختمانی خط و طرح بیهق که پروژه های زیادی را نیز در سطح شهرستان به انجام رسانیده است این روزها در نمایشگاه صنعت ساختمان شرکت کرده است از همه عزیزان دعوت می نمایم با بازدید از این نمایشگاه و غرفه ایشان سبب دلگرمی و پشت کار بیشتر وی وهمه جوانان موفق نصرآباد گردید.محل نمایشگاه سالن میلاد واقع در 3 راه امداد جنب دانشکده فنی و مهندسی عیرانتفاعی بیهق
با سلام و عرض ادب خدمت دوستان
فک میکنم عکسا خودشون بیانگر همه چیز هستند. پس عکسارو بیخیال میشم و چند تا روایت از هندوانه دیم میگم
1-بابابزرگم(حاج قاسم) که خدا رحمتش کنه همیشه میگفت هندوانه دیم اگه بخوری تا 7 سال آفت نمیکنی
2- میگفت هندونه دیمو باید 7 بار تهشو برندی بعد بتی به همسیت(یعنی اینقد خاصیت داره که بعد از چندین بار هم نباید دور انداخت)
3- میگن لقمان حکیم که برای طبابت به تمام نقاط دنیا سفر میکرد . یه روز گذرش به نصرآباد افتاد. وقتی به سرآب رسید، پسرش با دیدن پوستهای هندوانه دیم گفت : تو این روستا هیچ مریضی پیدا نمیشه ، پس به راه افتادن به سمت یحیی آباد به سر خرمنها که رسیدن پدرش گفت :برگردید بریم نصرآباد هم یه سر بزنیم چون درسته با وجود هندوانه دیم اینجا نباید کسی مریض شه، اما کسایی هم هستند که وقتی هندوانه رو میخورن تخمه هاشم همونجا تر میشکنن و این خودش باعث دل درد میشه(البته این افسانه رو بابام میگفت تا ما تخمه ها رو نشکنیم)
چل زره
چل زره
اینم قدرت خدا(تو عکس پائین اندازه بوتشو ببینید)
خدائیش...................................